مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را