پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را