ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند