داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان