تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد