به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
مدینه میروی آهسته از بقیع بپرس
که راز گم شدن قبر مادر ما چیست؟
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم