آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...