عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
بانو غم تو بهار را آتش زد
داغت دل بیقرار را آتش زد
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
وا کن به انجماد زمین چشمهات را
چشمی که آب کرده دل کائنات را
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
شب تا سحر از عشق خدا میسوزی
ای شمع! چقدر بیصدا میسوزی
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را