این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد