با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده