ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد