پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد