هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید