در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست