کبود غیبت تو آسمان بارانی‌ست
و کار دیدۀ ما در غمت گل‌افشانی‌ست
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشم‌ها برای كه تبخیر می‌شود؟
این حلقه‌ها برای چه زنجیر می‌شود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
ای دل‌نگران که چشم‌هایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریب‌وار بمیرم، اگر چنین باشم
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هاله‌ای کبود از او کس نشان نداشت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برگشتم از رسالت انجام داده‌ام
زخمی‌ترین پیمبر غمگین جاده‌ام
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟
کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
