ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم