موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت