میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی