مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست