شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز