پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى