از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری