چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری