هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری