رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم