رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری