رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...