رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری