رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست