رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری