از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری