همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز