غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را