میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی