گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست