توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس