غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...