عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...