عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...