شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز