کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت