آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی