آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی
نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی