پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند