بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود