بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود
منظومههایی مملو از خرما و نان بود
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی
آری نخستین پیرو حبلالمتینی
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
هرچند در پایان حج آخرین است
«من کنتُ مولا...» ابتدای قصه این است