شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش