در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست
تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست