عطر بهار از سر کوه و کمر گذشت
پروانهوار آمد و پروانهتر گذشت
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما