بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده